تقدیم به تنها عشق زندگی ام(عشق ممنوع)

نمیدانستم عشق ممنوع یعنی چه.......

به طرز تلخی آنقدر آرامم که شک دارم به بودنم... ترسم نه از طوفان غم از مرداب شدن روحی ست که هم قافیه ی باران پاییزی شد... ودرخت امیدش برگ برگ

+نوشته شده در یک شنبه 21 بهمن 1390برچسب:خسته ام,پاییزم,ساعت11:0 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

من شکستم ، تکه تکه، اینقدر حقم نبود
کوزه ای بودم که سنگی بی خبر حقم نبود

باغبان هیزم شکن را محرم خود کرده است
سبز بودم سردی دست تبر حقم نبود

چوب دیوار خودم را می خورم ، تکلیف چیست ؟
غرق در محدوده ای بودم که ((در ))حقم نبود

مثل ماهی ها به آب خوش خیالی می زدم
خام بودم صید ماه غوطه ور حقم نبود

هر کسی سهم خودش را  می برد از باغ عشق
سرو رعنا بودم  و درک ثمر حقم نبود

شور می خواهد رفاقت با دل تنگ حباب
قطره ای گم بودم و طعم سفر حقم نبود

هر چه سختی می کشم از تنگی آغوشهاست
با قفس خو کرده بودم بال و پر حقم نبود

+نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:من شکستم,,,,ساعت9:54 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

من سراپا بغضم

هیچ کس را فراموش نکرده ام

اما خود فرامـوش شدم

ناله هایم تلـخ است

بغض تنهایی من تو نخواهی فهمید.

+نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:من سراپا بغضم,ساعت9:48 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

من شكستم آري تو شكستم دادي 

 

 

باده رنگ و ريا را تو به دستم دادي

 

 

 من غريبم آري تو غريبم كردي

 

 

 بي خبر از آيينه ها پر فريبم كردي

 

 

 تو مرا همچون شمع از سر جور و جفا سوزاندي

 

 

 تو مرا سوزاندي

 

 

 تو مرا بر در و ديوار بدي كوباندي

 

 

 من شكستم آري تو شكستم دادي

 

 

 تو مرا از بودن تو مرا از من و از ما و تو از پنجره ها ترساندي...

 

 

 تو مرا از فردا... تو مرا از دريا... تو مرا ترساندي

 

 

 من اسيرم آري تو اسيرم كردي...

 

 

بي خبر از باران.. تو كويرم كردي.....

 

 

از شراب دوري تو چه سيرم كردي

 

 

من شكستم آري

+نوشته شده در چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:,ساعت9:45 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

.................................. .............................................. ........................................................ ................................................................. . . .

+نوشته شده در دو شنبه 12 دی 1390برچسب:هیسسسس!,ساعت11:12 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

+نوشته شده در دو شنبه 12 دی 1390برچسب:شب ازدواجشه,ساعت11:0 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

نيا باران زمين جاي قشنگي نيست

من از جنس زمينم خوب ميدانم ، که دريا جد تو

در يک تباني ماهي بيچاره را در تور ماهي گير گم کرده

 

نيا باران زمين جاي قشنگي نيست


+نوشته شده در دو شنبه 14 آذر 1390برچسب:نيا باران ,,,,,,,ساعت8:56 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

به آسمان که می نگرم به یاد خاطرات اولین روز ها می افتم...

یاد آن روز ها که کبوتر سبکبال دلم

، در آسمان یکدست آبی زندگی

فارغ از هر گونه غم و حسرت پرواز می کرد

هر چه تلاش می کنم یادم نمی آید

آن زمان که دلم را در چشمانت گره می زدم

به کدامین افق خیره شده بودم؟

اندیشه ام چگونه به دست باد سپرده شده بود؟

احساس من در کدامین آتش خاکستر شده بود؟

غرورم در طوفان کدام دریا آخرین نفس هایش را می کشید؟

به خودم می آیم.

هوای سرد از بیرون خانه به درون سرک می کشد.

آخرین باز مانده غرورم سر از دریا بیرون می آورد و می گوید:

نلرز! گرمای عشق در وجود توست...

می گویم: وجود من از عشق دیگر خالی و تهی  است.

باد آرام و ساکت می وزد.

ناگهان از اعماق درونم،از زیر خاکستر، صدایی می شنوم:

پس چرا هنوز کبوتر دلت می لرزد؟

+نوشته شده در شنبه 5 آذر 1390برچسب:سه سال گذشت,,,,ساعت9:36 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

سلاااام مهدی اومدی یا نیومدی دیییییییییییییییگهههههههههههههه همه چی تموم شد....

فکر میکردم بتونم تحمل کنم که تو ازدواج کنی اما من هنوزم باهات باشم....

اما کم آوردم نمیدونی داره چی بهم میگذره .....

خیلی سخته امییییییییییییییییییدوارم خوشبخت شی....

میگن واسه خوشبختی باید جنگید اما مثل اینکه خوشبختی تو من نبودم...

نمیدونم تا حالاشم چطوری باهم بودیم من که........................

دیگه نمیتونی بیای اینجا رمز وبلاگو تغییر دادم اینجا جای احساسات پاکه نه...................

 ایییییییییییییی خداااااااااااااااااااااااااااااااا

فقط خودت کمکم کن دیووووووووووووووووونه نشم............

خدای من عشقم فقط به تو تعلق داره....

ادما قدر احساس منو نمیدونن دیگه نمیخوام حتی................

خدایا کمکم کن......

+نوشته شده در شنبه 5 آذر 1390برچسب:همه چی تموم شده,,,,,,,,ساعت7:54 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

من امشب تا سحر, خوابم نخواهد برد


همه اندیشه ام, اندیشه فرداست


وجودم از تمنای تو, سرشار است


زمان در بستر شب, خواب و بیدار است


 

+نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:باتو,,,,ساعت8:53 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

" دوستت دارم ! "

امیدوارم روزی بتوانم بهترین شعر زندگیم را برای تو بسرایم
و تقدیم تو کنم
گرچه که یقیین دارم که می دانی
نه تنها اشعارم
که تمام هستی ام
وجودم
تقدیم به توست
تو الهام بخش بهترین ابیات شعرهای منی
وقتی اولین سلام
نخستین دیدار
ملتهب ترین نگاه را به یاد می آورم
آن زمان که با نگاهی معصومانه
با لبخندی کودکانه
و با صداقتی شاعرانه
دستهایم را فشردی
و آن زمان را که شوق هر روز دیدنم
و هر روز دیدنت
آرامم می کرد ...
آه ! افسوس که چه زود گذشت !
باور می کنی ؟
باور کن که لحظه لحظه اندیشیدن به تو
حتی با اینهمه فاصله و درد
خون زندگی ، عشق به زندگی ، عشق به بودن را در رگهایم به جوش می آورد!
باور کن که هنوز هم دوست دارم
کودکانه
بی پروا
صادقانه
عاشقانه
دیوانه وار
بگویم
دوستت دارم
بگویم از ازل تا به ابد
عاشقانه و دیوانه وار
دوستت دارم
گرچه گفتن و شنیدنش را از من دریغ می کنی
می هراسی
می گریزی
اما من هنوز هم
دوست دارم که بگویم
دوستت دارم !

+نوشته شده در شنبه 28 آبان 1390برچسب:دوستت دارم,,,,ساعت8:20 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

وقتی از پنجره دلت

 به آسمون آبی خوبیهایت می نگرم؛

احساسی در درونم می گوید...

کاش...

وسعت آبی لحظه هایت مال من بود....

اما حییییییییییییییف.........

+نوشته شده در پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:,,,,,؛,,,,,,ساعت5:36 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

سلام عسلم الناز نازم عیدت مبارک امروز روز عید قربانه قرار بود توی این ماه بیام پیشت عزیزم اعصاب برام نمونده نمیتونم بهت زنگ بزنم چون روم نمیشه باز نگی بی وفا بود زنگ نزد آخه روم نمیشه درک کن کارها باب میلم پیش نرفت . ببخشید منو اگه این چند وقته خیلی اذیتت کردم باور کن دست خودم نیست شرایط زندگی این شرایط رو برای ما به وجود آورده. خیلی دوست دارم همه ی زندگی من بسته به زندگی تو و همه ی وجودم متعلق به توست و تویی که همه ی دار و ندارمی  . بدون که اگه تو نباشی نه من تو این دنیا میمونم نه این دنیا برای من. تمام لحظه لحظه ی زندگیم رو تقدیمت میکنم لحظه ی دیدنت عسلکم الان اینجا داره برف از آسمون میباره  آرزو میکنم تمام غصه هات مثل دونه های برف بریزه و سرشار از شادی بشی. عیدتم مبارک عشق من.  قربونیتم به مولا

+نوشته شده در دو شنبه 16 آبان 1390برچسب:عیدت مبارک,ساعت12:58 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

کشف تو سخته خوشگلم ... آره این اعترافه
فهمیدن نگاه تو ... مث یه اکتشافه
جادوی چشمای تو ... این دلو خالی میکنه
این دل عاشق منو ... حالی به حالی میکنه
دستای گرمتو بده ... بانوی عاشق سفر
کوچ تو زوده نازکم ... تو این روزای پر خطر
خندیدن چشمای تو ... یه موج انفجاره
میخوام که غرق تو بشم ... دوباره باز دوباره
آخر اعترافمه ... تو قدیس زمینی

+نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:کشف تو,,,,ساعت12:10 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

دلم شکسته ترین شاخه ی درخت خداست
دل شکسته ی من نیز چون خدا تنهاست

به غربت دل من هیچ دل نمی سوزد
مباد هیچ کسی را دلی چنین که مراست

میان آینه ی چشمهای من قدری
بخند ! جلوه ی مهتاب نیم شب زیباست

به وقت فاصله، لبخند تو پلی ست عظیم
که بی گذشتن از این پل، عبور بی معناست

مگر که گام نهی در حریم کوچه ی ما
همیشه باز ، نگاه تمام پنجره هاست

نگاهت ، از سر من دست بر نمی دارد
چه فتنه ایست که در چشمهای تو پیداست ؟

سری به سینه بنه ، ژاله باش داغ مرا
که دل ، شقایق پژمرده ای در این صحراستدل شکسته ی من نیز چون خدا تنهاست

به غربت دل من هیچ دل نمی سوزد
مباد هیچ کسی را دلی چنین که مراست

میان آینه ی چشمهای من قدری
بخند ! جلوه ی مهتاب نیم شب زیباست

به وقت فاصله، لبخند تو پلی ست عظیم
که بی گذشتن از این پل، عبور بی معناست

مگر که گام نهی در حریم کوچه ی ما
همیشه باز ، نگاه تمام پنجره هاست

نگاهت ، از سر من دست بر نمی دارد
چه فتنه ایست که در چشمهای تو پیداست ؟

سری به سینه بنه ، ژاله باش داغ مرا
که دل ، شقایق پژمرده ای در این صحراست

+نوشته شده در سه شنبه 10 آبان 1390برچسب:دلم شکسته ترین شاخه ی درخت خداست,ساعت5:2 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

سلام عزیزم اگه بعضی وقتها چیزی میگم که اشتباهه اگه بعضی وقتها چیزی میگم که از سر بی فکریه اگه چیزی میخوام بگم و نمیدونم چطور بگم و یک طوری میگم که باعث ناراحتیت میشه منو ببخش. آخه خیلی دوست دارم اگه بدونی چقدر از دست خودم ناراحتم که اون حرفارو گفتم. من دیوانه وار عاشقتم عشق من . تورو خدا حرفای قبلیمو فراموش کن و بدون که همش به خاطر فشارایی بود که تو هفته اخیر روم بود. من بدون تو میمیرم تو رو خدا ناراحتیتو بهم نشون نده که از تیرباران کردن برام بدتره عزیزم. ما پسرا که مثل شما دخترا نمیتونیم گریه کنیم و بعدش همه چیزارو فراموش کنیم. معمولا پسرا همه چیزو تو خودشون نگه میدارن و همینجوری میسوزن و میسازن . به خاطر همینه که زود شکسته میشن.الهی که هیچ وقت ناراحتیتو نبینم الناز من ناز ناز من خیلی دوست دارم دیگه ناراحت نباش عشق من

+نوشته شده در شنبه 7 آبان 1390برچسب:,ساعت8:26 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

بذار يواش شروع کنم ، سلام گلم ، هم نفسم آرزوهام راضي شدن ، ديگه بهت نمي رسم گفتم چيا گفتي بهم ، گفتي که اينده داري دنيا همش عاشقي نيست ، گريه داري ، خنده داري گفتم که گفتي من باشم به لحظه هات نمي رسي به قول دل شايد دلت گرو باشه پيش کسي خلاصه گفتم که چشات قصد رسيدن نداره رؤياها کاله و دسات خيال چيدن نداره گفتم که گفتي زندگي ت غصه داره ، سفر داره هم واسه من هم واسه تو با هم بودن خطر داره گفتم تو گفتي رؤياها مال شباي شاعراس شهامتو کسي داره که شاعر مسافراس مسافرا اون آدمان که با حقيقت مي مونن تلخياشو خوب مي چشن ، غصه هاشو خوب مي دونن گفتم فقط مي خواي واست يه حس محترم باشم عاشقيمو قايم کنم ، تو طالع تو کم باشم گفتم که گفتي ما دو تا به درد هم نمي خوريم ولي يه جا مثل هميم ، هر دومون از قصه پريم گفتيم تو گفتي مي تونيم يادي کنيم از همديگه اما کسي به اون يکي ليلي و مجنون نمي گه گفتم تو گفتي سهممون از زندگي جدا جداس حرف تو رو چشم منه ، اما اينام دست خداس هر چي که تو گفته بودي ، گفتم به دل بي کم و بيش حالا خودم ؟ نه راه پس مونده برام نه راه پيش اين حرفاي خودت بوده ، از من ديوونه تر ديدي ؟ اصلا نگفتم اينا رو خودت ديدي يا شنيدي دلم که حرفاتو شنيد ، اول که باورش نشد ولي نه ، بهتره بگم ، نفهميدش ، سرش نشد يه جوري مات و غمزده ، فقط به دورا خيره شد زنگ ازرخش نه ، نپريد ، شکست و مرد و تيره شد بلور رويا هام ولي چکيد ، مث خواب تگرگ آرزوهام از هم پاشيد ، رسيد ته کوچه ي مرگ راستش ازم چيزي نموند ، به جز همين جسم ظريف خوب مي دوني چي مي کشه غريب تو خونه ي حريف نگي چرا نوشته هام لطيف و عاشقونه نيست رؤيا و آرزوم که هيچ ، حتي دل ديوونه نيست زيبا بايد تنهايي من اين نامه روسيا کنم رسم گذشته ها مي گه بايد به تو نگا کنم حرفاتو گفتم به خودت ، ببيني راستي تو زدي اصلا توي ذات تو هست ، يه همچي چيزي بلدي ؟ اگر تو بيداري بودي ، بشين ميادش خبرم اگر نگفتي بنويس ، من مي خوام از خواب بپرم دوست دارم چه توي خواب ، چه توي مرگ و بيداري فداي يک تار موهات ، که تو من و دوس نداري مواظب آدما باش ، زندگي گرگه زيبا جون خداي روياي منم ، هنوز بزرگه زيبا جون با اون چشاي روشنت چه کاري دست من دادي

+نوشته شده در پنج شنبه 5 آبان 1390برچسب:طعم تلخ واقعییت,ساعت9:55 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

سلام عزیزم باربی  جونم میبینم که سرما خوردی الهی فدای چشات شم سرما خوردگی و مریضیت رو نبینم اگه تو نباشی من میمیرم عزیزم خیلی دوست دارم میشه پیش هم باشیم عسلکم روزگار که همینطوری نمیمونه مطمئنم که به همین زودیا میام میبینمت . میدونم تو هم مثل من دیگه کم طاقت شدی عزیزم الناز نازم میمیرم برات چطور میتونم دوریتو تحمل کنم مگه میشه؟  اینو بدون که اگه تو نباشی منم نیستم   . بعضی روزا که نمیتونم باهات صحبت کنم اصلا  اعصاب برام نمیمونه.  بدون که دارم از دوریت دیوونه میشم عزیزم. وقتی که تو چون من با تو خوشبختم بی تو میمیرم

+نوشته شده در دو شنبه 2 آبان 1390برچسب:بیتو میمیرم,ساعت4:8 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار

 

 

بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار

برای کوچه غمگینم برای خونه غمگینم
برای تو برای من برای هر کی مثل ما
داره میخونه غمگینم

بزن تار همیشه با منو از من قدیمی تر
واسه اونکه تو کار عاشقی میمونه غمگینم

بزن تار که امشب باز دلم از دنیا گرفته
بزن تار و بزن تار

بزن تا بخونم با تو آواز بی خریدار
بزن تار و بزن تار

به راه عاشقی بردن به خنجر دل سپر کردن
واسه هرکی که آسون نیست

برای جاودان بودن واسه عاشق  دیگه راهی

بجز دل کندن از جون نیست

بزن تا بخونم همینو میتونم

بزن تار و بزن تار

+نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:بزن تار,ساعت7:21 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

 یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه؟

 یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم؟

کاشکی بدونم چقـَدَرباید مکافات بکشم

 یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

 یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه؟

هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

 یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم؟

یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

 یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

 یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت؟

درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

 یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه؟

تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه؟

 یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

 یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه؟

یه چیزی بشکنه فقط  ، اونم طلسم ما باشه

+نوشته شده در شنبه 30 مهر 1390برچسب:یعنی میشه؟,ساعت6:59 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

عزیزم شلام دلم برات شده یه ذره میدونی خیلی دوست دارم میمیرم برات می دونی اومدم برات مطلب بزارم نگی که نمیام دوست ندارم بی معرفت شدم. هرچند سرم شلوغه ولی تو این شلوغی هم میمیرم برات باربی جونم خیلی ماهی میدونی میمیرم برات دوست دارم قد یک دنیا  افتاد؟

+نوشته شده در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:,ساعت4:44 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

گاهی دست اتفاق را می گیرم که نیفتد

وگاهی بالشم راپرازشعرهای تازه می کنم تا خواب تو راببینم

گاهی خواب هایم آنقدر آشفته اندکه نفس روباها را روی پیراهنم حس میکنم ودکمه ها را به رنگ جدایی می بینم

وگاهی خواب هایم آنقدر آرام و شفافند که وقتی چشم می گشایم

 جای پای تو روی فرش راه می رود و کتاب هایم را که ورق می زنم عطر تو مشامم را پر می کند

یک روز آنقدر دور و ناپیدایی که نشان تو را از هیچکس نمی توانم بپرسم

و روز دیگر آنقدر نزدیک وپیدایی که بی آنکه پلک هایم را باز کنم ،تو رامیبینم

احساس می کنم همه قطار ها به سوی تو می آیند

پرستوهابرای تو آوازمی خوانند

و چراغ های آبادی برای تو روشن می شوند

نمی دانم گنجشک ها تاکی با کاج ها دوست خواهند بود
 
و من چند بار دیگر در زمستان به دنیا خواهم آمد

آیا کسی بعد ازمن شعرهایم را برایت خواهد خواند ؟

آیا دستی کلمه های عاشق را روی پیراهنت گلدوزی خواد کرد؟

گاهی آنقدر عاشقم که دلم برای ترانه کوتاهی که در باران خواندی تنگ می شود

و دوست دارم نام تو را بر سینه درختانی که هنوز بالغ نشده اند حک کنم

وگاهی آنقدر سردم که شکوفه ها را در باد رها می کنم و دراتاقی از برف به خواب می روم

گاهی آنقدر شاعرم که دوست دارم تا قیامت زیر باران بایستم و برای پروانه های خشک شده گریه کنم

و گاهی آنقدر سنگم که دلم برای چشم های تو تنگ نمی شود و بوسه هایم را در دفترچه خاطراتم پنهان می کنم

+نوشته شده در چهار شنبه 27 مهر 1390برچسب:گاهی,لحظات عاشقانه,ساعت8:21 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

خداوندا

تو هرگز نامه معشوقه ای خواندی

که بنویسد :

تویی دینم تویی جسمم تویی جانم

ولی فردا همان فردا که آغاز جدایی هاست

بگوید :

کن فراموشم نمیخواهم پشیمانم

و تو مانند مرغ نیم بسمل پر زنی بر خاک و شعرت نامه ات ، آتش زند بر پیکر افلاک

خداوندا

تو یک شب تیشه مردانگی بردار و از ریشه بر افکن این درخت عشق و مستی را خواهی دید با محو کلام دوستت دارم تو خواهی داد, بر باد فنا بنیاد هستی را وز آن پس هر دلی کردی از عشق بتی دلشاد به او درس وفا هم در کنار عشق خواهی داد

خداوندا ، خداوندا

تو هم یکبار عاشق شو و بر گیر از لب میگون یاری بوس اشک آلود تو هم در انتظار دلبری با ترس و لرز و بیم سر آن کوچه یک ساعت بمان غمناک و اشک آلود ، که از درد من و راز درون من با خبر گردی تو هم چون من به رسوایی میان ده سمر گردی ، وفا داری کن و جور و جفایش را تحمل کن چنان خو کن به او تا هستی تو جمله او گردد و بعداز آن در آغوش رقیبی مست و بی پروا تماشا کن که تا بهتر بدانی حالت ما را...

مهم نیست که کی هستی و کجایی مهم اینکه من دوست دارم

+نوشته شده در شنبه 23 مهر 1390برچسب:خداوندا,خداوندا,ساعت9:36 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |


سلام عسل من. امروز از اون روزایی بود که خیلی باهات کم صحبت کردم یادش به خیر قبلنا بیشتر وقت داشتم چقدر خوب بود عزیزم. حالا دیگه کار و مشکلات اجازه نمیدن . وقتی فکرشو میکنم الان 3 ساله که عشقمون همینجوری عاشقانه مونده واقعا موندم چرا اصلا دچار اختلال نمیشه و باید این راه و رسم عاشقیمون رو به همه یاد بدیم تا هیچ عشقی از هم نپاشه . علت اینکه عشقمون تو این 3 سال پایدار مونده میدونی چیه؟

اینه که زندگی من مال تویه زندگی تو هم مال من اصلا ما بدون هم تو هیچ دائره المعارفی تعریف نمیشیم. عشق من مطمئن باش که من بی تو میمیرم. هیچ   وقتم تنهات نمیزارم حتی اگه بمیرم مطمئن باش اقتدار عشقمون اجازه نمیده روحم بره اون دنیا تو همین دنیا میمونه تو بغلت عزیزم. تا ابد ابدیت پیشت میمونم تو هم تنهام نزاریا الناز جونم .خیلی میخوامت ماه من

+نوشته شده در سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:عشق منی تا ابد,ساعت4:36 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

حقوق عاشقی

عزیزمهر کاری میکنم از رشته مورد علاقمون چیزی ننویسم نمیشه میدونم که آخرشم با هم همکار میشیم

تو هم وکیل دادگستری میشی مثل خودم عزیزم .خیلی دوست دارم سریعتر این اتفاق بیفته بیای با هم دفتر بزنیم. خیلی دوست دارم

+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:حقوق,عاشقی,ساعت10:22 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

دلم گرفت از عشق

عزیزم خیلی دلم برای عشقم یعنی تو که تمام زندگیمی تنگ شده.

الناز جونم خیلی دوست دارم میخوامت قد تمام دنیا. عشقم کم کم

روز دیدارمون نزدیک میشه موندم اون لحظه ای که ببینمت چه عکس

العملی نشون میدیم من که فکر کنم غش کنم عزیزم از بس که ازت

دور موندم عسلکم . تمام  زندگیم فدای یک تار موت بشه عزیزم من

تمام زندگیمو فدات میکنم ببینمت؛ ولی حالا واقعا ببینمت میپرم تو بغلت

محکم بغلت میکنم که با تمام وجودم حس کنم وجودتو. کاش که میشد

واسه همیشه پیش هم بودیم اما رسم عاشقی جداییه خداییش که رسم

بدیه ولی قسمت ما تنهاییه. خدا کنه اینجوری نباشه قسمت ما. ما که مثل

شیرین و فرهاد یا لیلی و مجنون نیستیم که امکانات نداشته باشن با هم

نتونن تماس بگیرن ما تلفن داریم  اینترنت داریم قطار داریم هواپیما داریم

میتونیم هر لحظه که اراده کنیم از حال هم با خبر شیم راستی حالت خوبه

الان الناز جونم؟ خیلی دوست دارم 1000برابر اون چیزی که دوستم داری.

فقط اینو واسه عشق من بدون که بی تو میمیرم. هر وقت به خودم فکر میکنم

تو هم تو ذهنمی پس بدون که بخشی از وجودم شدی

+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:دلم گرفت از عشق,ساعت9:49 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

+نوشته شده در شنبه 16 مهر 1390برچسب:عکس,تصویر,عاشقانه,ساعت7:57 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

 سلام  وکیل جونم

میگن  قرقره هرچی از بادبادک  دورتر باشه لاغرتر میشه هرچقد ما هم اینجوری دور بمونیم من لاغرتر میشم الان ۱۰ کیلو کم کردم تازه دارم میرسم به اون وزنی که اولین بار همدیگه رو دیدیم دلم برات تنگ شده بازم خوبه این جا میتونم برات مطلب بزارم تا ابد به یادتم الناز جون. خیلی دوست دارم الناز خانم. به زودی میای تو رشته حقوق باهم همکار میشیم عسلم. به امید اون روز  

+نوشته شده در جمعه 15 مهر 1390برچسب:سلام,,ساعت2:41 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

همرنگ آئینه برایت حرف ها دارم, که جز تو هر چه میگردم زلالی, محرمی, عشقی نمیابم!

شکوه ای دارم تحمل کن: چرا با من نگفتی سجده کردن نرخ دارد؟ گوشه مسجد چرا یادم

ندادی مهربان بودن چه دشوار است؟ جز خوبی چرا در دفتر مشقم, دگر سر مشق ننوشتی؟

که امروز این چنین مبهوت و وامانده به سوگ ساکت خورشید ننشینم؟ بشنو صدایم را که از

اعماق سرد یاس می آید, برایت حرف ها دارم... عاشق شدم بر من گناه هرزگی بستند, بریدم

دل ز شیرینم گناه بی وفایی را علم کردند, خندیدم ندا سر داد سنگین دل چه بی عار است, به

خلوت اشک باریدم قضاوت هایشان این شد که ((هان, فهمید که بد کرده ببین از شرم سرشار است))

باور نخواهی کرد اینجا رنگ صد رنگی خریدارش چه بسیار است و من اینجا میان کوچه های نیلی این

شهر به دنبال نفس های عمیق یاس میگردم, که عطر خوبش اینجا دیر هنگام است نا پیداست.

میترسم از بودن! از این کابوس, تو این دستان کوچک را به رسم کودکی هایم خدای خانه, یاری کن.

خدایا بی وجود او میترسم از بودن...

+نوشته شده در جمعه 15 مهر 1390برچسب:عاشق شدم,بر من گناه هرزگی بستند,میترسم از بودن,,ساعت9:15 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

 

_________$$$$$$$$$$$$$$$$$__ $$$$
_____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_ _$$$$
____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$$$$
___$$$_$$_$$$$$$$$$$$$$$$$_$ $$$$
__$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$
__$$$_$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$_$ $$
__$$$_$$_$$$$$$$$____$$$$
_$$$$$_$$$$$$$$$$$
_$$$_$$_$$$$$$$$$$
_$$$_$$_$$$$$$$$$$
_$$$_$$_$$$$$$$$$$$
$_$$$$$$__$$$$$$$$$
$_$$$$$$___$$$$$$$$
_$$$$$$$$$__$$$$$$$
$_$$$$$$$$___$$$$$$
$$_$$$$$$$$___$$$$$
$$$_$$$$$$$$__$$$$$$
_$$$_$$$$$$$$$_$$$$$
$$$$$ __$$$$$$$$_$$$$
$$$$$$$ __$$$$$$$$$__$
$_$_$$$$$__$$$$$$$$$_$$$$
$$$__$$$$$__$$_$$$$$$$_$$$$
$$$$$$_$$__$$$$$$$$$$$$$$$
_$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$
__$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$__$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$
$____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$$
$__________$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$$$$
$____________$$$$$$$$$$$$$$$ $$$$$$
$______________$$$$$$$$$$$$$ $$$$$$$
$_--------------------_$$$$$$$$$$$$ $$$$$$
$_______________$$$$$$$$$$$$ $$$$$$
$____________$$$$$$$$$$$$$$$ $$$$
__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$
_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$
$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$
$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $$
$__$$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$ $$
_$$$__$$_$$________$$$$$$$$$ $$
_$$$_$$_____________$$$$$$$$ $$
_$$_$$______________$$$$$$$$ $$
_$$$$________________$$$$$$$ $$$
_$$$$________________$$$$$$$ $$$
__$$$_________________$$$$$$ $$$
$_____________________$$$$$$ $$$
$____________________$$$$$$$ $$$
$____________________$$$$$$$ $$$$
$____________________$$$$$$$ $$__$$$$$
$___________________$$$$$$$$ $$$$$$$$$$
$____________________$$$$$__ $$$$$$$$$$$$
 

+نوشته شده در پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:دلشکسته,عاشق,ساعت8:8 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

جای خالی تو میبینم, آتیش می افته به جونم.

کی میاد لحظه ی ناب دیدن تو توی خونم.

شریک جرم منی تو, شریک طعم جنونم

.دلیل شلوغیای زلفای ریخته رو شونم.

نکن اینجوری نگاهم میدونی میشم دیوونه.

کاری میکنم با قلبت که فقط خدا میدونه.

میزنم به سیم آخر تورو میبرم رو ابرا.

بذار بی هوا تموم عشقمو به پات بریزم

.چشاتو ببند عزیزم امشبو ازم تو دوری

.یه روزی میدم جواب دلمو که کرد صبوری

+نوشته شده در چهار شنبه 13 مهر 1387برچسب:شریک جرم ,ساعت3:19 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

عشقه من بدون تو دنیا برام جهنمه.

عشق من فرصت ما تو زندگی خیلی کمه.

بگو که دوستم داری اگه نمی خوای بمیرم.

نکنه یه وقت بری عاشقتو جا بذاری .

بگو که دوستم داری دوستم داری خیلی زیاد.

بگو که دوستم داری دلت فقط منو می خواد.

عشق من بدون تو هیچی قشنگی نداره.

دل من بدون تو رویای رنگی نداره

.عشق من با تو فقط منظره ها دیدنین

.عشق من از دل من بگو خبر داری بگو.

بگو که چیکار کنم بازم برای دیدنت.

بگو که چیکار کنم لحظه ی رسیدنت

.مهدی جونم دوووووووووووووستت دارممممممم

+نوشته شده در چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:عشق من تنهام نذار,ساعت8:10 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

سلام

شب به خیر عزیزم الان 11 شبه دلمم برات تنگ شده نمیدونم جکار میکنی الان تو اطاقم بخاری روشنه

خیلی گرمه ولی فکر کنم شما داری از گرمای طبیعی استفاده میکنی

کاش پیش هم بودیم تا از گرمای عشقمئن واسه گرم شدن استفاده میکردیم.

ببخشید که من خیلی دیر میام تو وب خیلی دوست دارم همیشه بیام پیشت  تو وب ولی کارم اجازه نمیده باربی جونم تو همه زندگیمی اینو که میدونی .

سعی میکنم زود زود بیام  عزیزم عسلکم کاشکی الان پیشم بودی تا طعم شیرین با هم بودنو از رو لبات حس میکردم.

خیلی دوستت دارم قد تمام هستی و نیستی

+نوشته شده در سه شنبه 12 مهر 1390برچسب:شب بخیر عزیزم,ساعت11:11 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

وقتی خانه ی عشقت پناهگاه خستگی ام شد؛اندیشیدم که الهه ی عشق, ناب ترین عشق هستی را 

نصیبم کرده است.

عزیزم آهنگ صدایت زیبا ترین ترانه زندگی ام,

نفس هایت تنها بهانه نفس کشیدنم, و وجودت تنها دلیل زنده بودنم است,

پس با من بمان تا زنده بمانم,

به چشمان مهربان تو مینویسم حکایت بی نهایت عشق را,

تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان مهربان تو آموختم و با تو آغاز کردم,

به پاکی چشمانم قسم که تا ابد با تو می مانم

بی آنکه دغدغه ی فردا را داشته باشم چون میدانم فردا بیشتر از امروز دوستت خواهم داشت....

دوستت دارم عشق من مهدی جونم...

+نوشته شده در دو شنبه 11 مهر 1390برچسب:همپای لحظه های دلتنگی ام,ساعت8:1 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

تو مرا میفهمی

من تو را میخواهم

و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است

تو مرا میخوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم

و تو هم میدانی

تا ابد در دل من میمانی

+نوشته شده در پنج شنبه 7 مهر 1390برچسب:تا ابد,,ساعت8:14 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

سلام عزیزم منم مهدی

امروز 4شنبه خیلی دلم برات تنگ شده نمیدونی صداتو که میشنوم چه حالی میشم اصلا کسی منو ببینه میفهمه که دارم با تنها عشق زندگیم حرف میزنم. همش فکر میکنم پیشمی میتونم بغلت کنم اما وقتی واقعیتو میبینم 3 ساله که از نزدیک ندیدمت کاشکی شما هم نیمه شمالی کشور بودید یا توی قاره اروپا که یکم نزدیکتر میشدیم  میتونستم زود زود ببینمت  عسلکم چی میشد همسایه دیوار به دیوارمون بودی دیوارمون کوتاه بود میومدیم تو حیاط همدیگرو میدیدیم دوست دارم بغلم باشی واسه همیشه هیچ وقتم جدا از هم زندگی نکنیم زمستانی شده هوای اینجا ولی شما الان تو اوج گرمایی گرمای عشقته که منو وادار میکنه همش تو فکرت باشم بی تو هیچ لحظه ای واسم زندگی نمیشه میدونی تو تمام زندگیمی خیلیم دوست دارم.افتاد 

+نوشته شده در چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:,ساعت3:25 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

تا کی باید شبا اشک چشام بالشمو خیس کنه؟

حتی شبایی که با تصور خوب از تو سر رو بالش میذارم آخرش به خودم میامو میبینم همش خیال بوده ؛

تا کی باید بگم خدایا تشنه ی دیدارشم؟ تا کی باید بگم کاش نزدیک تر از اینا بودیم؟

تا کی باید بگم یا اون یا هچکس دیگه؟ تا کی باید فقط خوابشو ببینم

تا کی فقط باید بگم خدایا اونو به من, منو به اون بده... تاکی باید بگم کاش اینجا بود... تا کی باید نسبت به سرنوشتم بد بین باشم؟ تا کی باید رنج دوری رو تحمل کنم که این سرنوشت بیخود من باور کنه باید با ساز من برقصه

این سرنوشت باید تو رو تو خودش جا بده. مهدی جونم میخوام که لحظه ی آخر عمرم فقط تو جلوئه چشمام باشی؛

این سرنوشت هر جوری باشه من نمیتونم باهاش راه بیام مگه این که با اسم تو با وجود تو باشه؛ تا کی باید بگم کاش اینجا بودی....

+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:حرفای دلم,تا کی,,ساعت10:5 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

به نام او که عشق را آفرید

دلم از این دنیا پر شده آخه ما که اینقد به هم نزدیکیم چرا فاصلمون اینقد زیاده کاش پیشم بودی تا تمام زندگیمو به پات میریختم. عشق همینجوریه ولی عشق ما مثل لیلی و مجنون از اون عشقای مانددگاره.دوست داشتن از اون کلمه هاست که هر روز هزار بهت هزار بار میگم عسلم. خیلی دوست دارم باربی جونم

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:,ساعت9:43 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

تو آمدی و ساده ترین سلام ها را به همراه یادگاری هایت کردی,

وبا پاک ترین لبخند وجودم را به اسارت گرفتی,تو آمدی و عمیق

ترین نگاه را میان چشمان دریاییت بر ساحل قلبم نشاندی , تو

آمدی و گرمی حضوری خورشید وار را بر طلوع آرزوهایم حک کردی.

و آمدنت بهار را همچون قاصدکی برای هستی خزان زده ام به ارمغانآورد.

ای مقدس! من هنوز هم اصالت نگاهت را میخواهم.

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:تو را میخواهم,,ساعت5:55 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

                                      عشق یعنی خاطرات بی غبار, دفتری از شعرو از عطر بهار,                                  

                                    عشق یعنی یک تمنا یک نیاز,زمزمه از عاشقی با سوز و ساز,

                                 عشق یعنی چشم خیس و مست او, زیر باران دست تو در دست او,

                                    عشق یعنی ماتهب از یک نگاه, غرق در گل بوسه تا وقت پگاه,

                                  عشق یعنی عطر خجلت....شور عشق گرمی تو در آغوش عشق

                                                                 یعنی بی تو هرگز...

+نوشته شده در شنبه 2 مهر 1390برچسب:عشق یعنی,ساعت5:42 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

سلام مهدی عزیزم آخه چی بگم کللللی منتظر بودم بیای وبلاگمونو ببینی حالام که امروز واسه اولین بار اومدی هیچی ننوشتی واسم, حداقل نظرم ندادی! البته گفتی که هیچکدوم اینارو خواستی اما نتونستی؛ حالم گرفته شد تو که همیشه سرت شلوغه حالا امروز.... راستی فردا هم تعطیلی داریم فردا میای باید بیای بنویسی واسم ، خوب شد دیگه امروز فدای سرت عزیزدلم دوووووووووووووووووووست دارم منتظر نوشتنت اینجا هستم عزیزم, بااااااااااااای.

+نوشته شده در جمعه 1 مهر 1390برچسب:,ساعت7:57 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

دلم از خودم گرفته...                                        خیلی وقته بی قرارم...

پشت این سکوت و لبخند...                               گریه و گلایه دارم...

این سکوت بی نهایت ...                                   ناشی از رضایتم نیست...

نه که غصه ای نباشه؛ گله کردن عادتم نیست

وقتی آیینه ی تو خونه صورتش زخمی و کوره؛؛؛

وقتی راه از این نفس تا نفس های بعدی دوره

وقتی دیده تیغ بغضم, رگ گریه مو بریده...                            نگو که کسی تو دنیا گریه هامو نشنیده...

+نوشته شده در چهار شنبه 30 شهريور 1390برچسب:سکوت,عشق,,ساعت4:15 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

+نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:,ساعت8:39 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

انگار که همه معشوقه ها تصمیم گرفته اند "بروند"

انگار همه عشق ها تصمیم گرفته اند "خاطره" شوند

انگار "تنهایی" دارد " نقش اول" می شود...

...

انگار دنیا دارد "تمام" می شود...

 

 

 

به هر کسی میگویم "تو" به خودش میگیرد؛ نمیداند برای من هیچ کس "تو" نمی شود!

+نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:تنهایی,عشق,غمناک,دلشکسته,ساعت7:2 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |


دیشب در عمق تنهاییم در سکوت پایان ناپذیر اتاقم 

 

دلم برای خودم سوخت و خاکستر شد.

 

برای دلی که هیچ ظلمی نکرد و هیچ جفایی نکرد و هیچ کس را نیازرد.

 

اما خود ظلم و جفا دید وخرد شد...

برای دلی که میدانست نباید دل ببندد؛ اما بست...!!!

+نوشته شده در سه شنبه 29 شهريور 1390برچسب:,ساعت12:45 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |



برام هیچ حسی شبیه تو نیست...

 

کنار تو در گیر آرامشم           همین از تمام جهان کافیه         همین که کنارت نفس میکشم

 

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ...

 

تو پایان هر جستجوی منی...          تماشای تو عین آرامشه...            تو زیبا ترین آرزوی منی...

 

منو از این عذاب رها نمیکنی


 

کنارمی به من نگاه نمیکنی

 

 

تمام قلب تو به من نمیرسه؛ همین که پیشمی برای من بسه...


همین عادت با تو بودن هنوز ...                                ببین لحظه لحظه م کنارت خوشه...        


 

همین عادت با تو بودن یه روز...                                 اگه بی توبا شم منو میکشه ...

 

 

یه وقتایی اینقدر حالم بده                                         که می پرسم از هر کسی حالتو...        

یه روزایی حس میکنم پشت من ....                           همه شهر میگرده دنبال تو...

+نوشته شده در دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:,ساعت2:9 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

قرار بود بمونی...                             کنار غرورم...                             

نگو قسمت اینه...                            نگو از تو دورم...

قرار بود بیایی...                              توی بی کسی هام...

یه کاری کنی...                               واسه دلواپسی هام...

چقد بغض کردم؛ کنارم نبودی...

هزار بار دلم خواست بمونم؛ نبودی...

نبودی ببینی چقد سوت و کورم...

چقد بی قرارم؛ چقد بی عبورم...

خودت نیستی اما...          غمت روبرومه...

می خندم به بغضی که توی گلومه... 

دیگه هیچ امیدی به برگشتنت نیست... 

اینو من نمیگم ؛ جاده میگه...

شقیقه ات سفیده...                       داری پیر میشی...

چقد آیینه حرفاشو ساده میگه...

+نوشته شده در دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:,ساعت12:57 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

بنام دل

بنام شاهد می

بنام تار و تنبور و دف و می

بنام عاشقان لاابالی

بنام همنشینان خیالی

بنام دست های جام بردار

بنام عاشقان رفته بر دار

بنام مجلس بزم شبانه

بنام سرور این آشیانه

خوشا جامی که عشقم در کفم داد

به دستی نی به دست دیگرم او دفم داد

خوشا رقصان در آیم من به کویش

ببوسم دست و رخسار نکویش

خوشا آن دم که از او مینویسم

صدایم داد تا از او بخوانم

که من هم درد غربت را بدانم

خوشا با نام عشقم باده خوردن

چو درویشان عاشق جان سپردن

به حق باده نوشان می حلال است

که مستی افتخار بی زوال است...

+نوشته شده در دو شنبه 28 شهريور 1390برچسب:,ساعت11:16 قبل از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

 

سکوت را می پذیرم؛

اگر بدانم روزی با تو از عشق سخن خواهم گفت.

تیره بختی را می پذیرم؛ اگر بدانم روزی چشم های تو را خواهم سرود.

مرگ را میپذیرم؛ اگر بدانم روزی تو خواهی فهمید عاشقانه دوستت دارم....

و من هنوز شب را با یاد تو سپری خواهم کرد

و تمام آرزو هایم را با تو تقسیم خواهم کرد.

و من هنوز نگاهم به آن بی انتهاست

و تو را تنها عشق خود می دانم.

 

+نوشته شده در یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:,ساعت3:36 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |

یکی هست, تو قلبم, که هر شب واسه اون مینویسمو اون خوابه

 

نمیخوام بدونه واسه اونه که قلب من اینهمه بی تابه

 

یه کاغذ, یه خودکار, دوباره شده همدم این دل دیوونه

 

یه نامه, که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمیخونه

 

یه روز همینجا, توی اتاقم, یکدفعه گفت داره میره

 

چیزی نگفتم, آخه نخواستم دلشو غصه بگیره

 

گریه میکردم درو که میبست, میدونستم که میمیرم

 

اون عزیزم بود, نمیتونستم جلوئه راهشو بگیرم

 

میترسم یه روزی برسه که اونو نبینم, بمیرم تنها

 

خدایا... کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون می کنم اینجا

 

 

سکوته اتاقو داره میشکنه تیک تاک ساعت رو دیوار

دوبارهنمیخوام بشه باور من که دیگه نمیاد انگار

+نوشته شده در شنبه 19 شهريور 1390برچسب:,ساعت11:17 بعد از ظهرتوسط الناز تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا | |